کد مطلب:88624 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:1805

ذکر و فضیلت دوام آن











«ذكر» به یاد خدا بودن است در همه حال، و این عامل موثری برای جلب توجه الهی به خود است و این كه در تمام احوال به یاد ما باشد، و ما را از خطرات و لغزشگاه ها مصون دارد.

ذكری نافع است كه مداومت بر آن باشد، با توجه و حضورقلب و فراغ خاطر، تا ذكر شده یعنی خداوند متعال در قلب كه جایگاه و عرش اوست جای گرفته و عظمت و نورانیت آن بر قلب مستولی شود، و سینه مفتوح و شرح صدر حاصل شود، و این غایت عبادات است.

علمای اخلاق گویند: برای ذكر اول و آخری است، اولش موجب انس و محبت و آخرش نیز موجب انس و محبت است، و مراد از ذكر هم همین دو است.

بنده در ابتدای امر برایش مشكل است كه قلب و زبان را از وساوس به طرف خدا متوجه گرداند، ولی اگر موفق به مداومت شد و با آن انس گرفت، محبت خداوند در قلب او جای می گیرد، كسی كه چیزی را دوست داشت زیاد او را ذكر كرده و كسی هم كه چیزی را بسیار یاد كرد آن را دوست دارد و از اینجاست بعضی گفته اند كه: «كاءدت القرآن عشرین سنه ثم تنعمت به عشرین سنه» (در راه قرآن

[صفحه 242]

بیست سال سختی كشیدم (و خواندم و یاد گرفتم و با ظرائفش آشنا شدم) سپس بیست سال به وسیله آن متنعم شده و لذت بردم).[1].

نعمت به دست نمی آید، مگر با انس و محبت، و انس و محبت نیز به دست نمی آید، مگر با مداومت بر سختی ها در مدت طولانی تا این كه تكلف و سختی طبیعتی برای انسان می شود و این بعید نیست، زیرا در امور مادی مثل غذا خوردن گاه انسانی با اكراه غذائی را كه مورد طبعش نیست، تناول می كند و سختی خوردن را به خود تحمیل می كند، و مواظبت بر این امر می كند تا این كه عادت كرده و دیگر برای خوردن آن نیاز به شكیبائی ندارد، نفس انسانی نیز با عادت دادن بر سختی، سختی برایش آسان می شود «هی النفس ما عودتها تتعود» (این نفس آنچه را عادتش دهی عادت می كند).[2] وقتی انس به ذكر خدا شد، از غیر خدا بریده و این انس با خداوند، رفیق او نزد مرگ می شود و در آن وقت به غیر از یاد الهی نمی ماند، اگر با یاد خدا انس گرفته از آن بهره برده و متمتع و متلذذ می شود، امور دنیوی موانع رسیدن او به محبوب بودند، و بعد از مرگ این امور از بین رفته، و به محبوب می رسد، از زندانی كه در آن محبوس بود به دیدار دوست می شتابد.

در روایتی از امام صادق (ع) آمده كه: «كسی كه ذكر خدا كند حقیقتا، او مطیع است و كسی كه غافل از او باشد عاصی و طغیانگر است و طاعت و عبادت علامت هدایت و معصیت علامت ضلالت و گمراهی است و اصل و ریشه ی هدایت و ضلالت ذكر و غفلت است.

پس قلب خود را قبله ی زبانت قرار ده، و بدون اشاره قلب و موافقت عقل و رضای ایمان زبان را حركت نده (فاجعل قلبك قبله للسانك و لا تحركه الا باشاره

[صفحه 243]

القلب و موافقه العقل و رضا الایمان).

خداوند عالم به پنهان و آشكار تو است... و قلب خود را با آب حزن بشوی و یاد كردن خودت الله را برای یاد كردن خداوند تو را، قرار ده، زیرا او یاد تو می كند در حالی كه بی نیاز از تو است و یاد كردن خداوند تو را برتر و عالی تر از ذكر كردن تو او را می باشد... كسی كه می خواهد ذكر خدا كند، باید بداند كه مادامی كه خداوند عبد را به توفیق یاد خود موفق نكند (و به او توفیق ذكر گفتن ندهد) عبد قدرت بر ذكر او ندارد».[3].

در فضل مداومت بر ذكر همین بس كه خداوند این گونه افراد را مدح كرده، و می فرماید: «الذین یذكرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم»، (كسانی كه در حال ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده به یاد خدا هستند).[4] یعنی در تمامی احوال چنین هستند، و نیز فرموده: «رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذكر الله»، (مردانی كه آنها را تجارت و نه معامله از یاد خدا باز نمی دارد).[5].

و نیز به پیامبرش فرمود: «فسبح بحمد ربك و كن من الساجدین و اعبد ربك حتی یاتیك الیقین»، (پس تسبیح و حمد پروردگارت كن و از سجده كنندگان باش و پروردگارت را عبادت كن تا به مرحله یقین و مرگ رسی).[6].

در حدیث قدسی نیز به موسی (ع) فرمود «یا موسی اذكرنی فان ذكری حسن علی كل حالی» (ای موسی یاد كن مرا كه یاد من در هر حالی نیكوست)[7] زیرا قلب با

[صفحه 244]

نور ذكر الله روشن و منور می گردد.

حتی در حدیثی از امام صادق (ع) آمده كه: «لا باس بذكر الله و انت تبول فان ذكر الله حسن علی كل حال و لا تسام من ذكر الله»، اشكالی ندارد كه نام خدا و ذكر او گوئی در حالی كه بول و ادرار می كنی زیرا ذكر خدا در هر حالی نیكوست و از یاد و ذكر او (در آن حال) ناراحت مباش.[8].

از امام باقر (ع) نیز روایت شده كه فرمود: در توراتی كه دستخوش تحریف نشده، نوشته شده كه موسی از پروردگارش سوال كرد و گفت: خدای من، در مجالسی قرار می گیرم كه شان تو را اجل و اعز می دانم از این كه نام تو را و یاد تو را در آن حال به زبان و خاطر آورم فرمود: یا موسی ان ذكری حسن علی كل حال (ای موسی یاد من در هر حالی نیكوست).[9].

اطلاق ذكر خدا علی كل حال نشان می دهد، حتی در حال تخلی نیز ذكر او بدون اشكال است و جای حیاء و خجالت نیست، باید به فكر افتاد اگر دستگاه تخلیه ادرار به اذن خدا كار نكرد چه كسی می تواند آن را به كار اندازد؟ پس خود تخلیه هم از نعمتهای الهی است كه انسان می تواند به زندگی خود ادامه دهد! حتی در نماز گرچه حرف زدن موجب بطلان است ولی ذكر گفتن مثل الله اكبر، لا اله الا الله و الحمد الله و غیره بدون اشكال است، زیرا ذكر او در هر حالی حسن است.

در قرآن می خوانیم: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذكروا فاذاهم مبصرون»، «كسانی كه تقوا پیشه كردند، وقتی گروهی از شیطانها با آنها تماس برقرار كردند، به یاد خدا افتاده و بصیر می شوند (و قلب آنها روشن می شود)»[10] از این آیه به دست می آید كه جلاء و روشنی قلب با یاد خدا حاصل می شود، چنانكه در

[صفحه 245]

روایتی از امیرالمومنین (ع) است: «ان الذكر جلاء القلوب یسمع به بعد الوقره و یبصر به بعد الغشوه و ینقاد به بعد المعانده»، ذكر و یاد خدا روشنی قلوب است (و زنگار را پاك می كند) با ذكر، قلب شنوا و بینا و مطیع می شود بعد از آنكه ناشنوا و نابینا و غیر مطیع بود»[11].

پس ای برادر قلب را به یاد خدا آگاهی بخش، چنانكه رسول گرامی در وصیت خود به ابی ذر فرمودند: «نبه بالذكر قلبك»[12]، زنگارهای آن را با ذكر نعمتهای الهی برطرف كن كه امام صادق (ع) فرمودند: «یصد القلب فاذا ذكرته بالاء الله انجلی عنه»، مانعی قلب را می گیرد وقتی یاد نعمتهای الهی كنی برطرف شده، و از قلب رخت بر می بندد.[13].

بعضی از بزرگان فرموده اند: ذكر الله نور است و ذكر غیر او تاریكی و ظلمت است، زیرا وجود، نور و عدم، ظلمت است، پس حق، نور، و ماسوای او منبع تاریكی است، قلب وقتی در آن ذكر آید، نور در آن آید، و وقتی متوجه خلق شد، ظلمت در آن حاكم شود، و هر وقت از حق اعراض كرد و روی به خلق آورد، ظلمت خالص تام حاكم شود، پس اعراض و روی گرداندن از حق مراد قول خداوند است كه فرمود: «و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه»، اطاعت كسی را كه قلبش را از ذكرمان غافل كردیم و متابعت هوایش را كرد، مكن.[14] یعنی با غفلت از یاد ما قلبش سیاه شد و نورانیتش را از دست داد.

و همین مراد قول خداوند است «فویل للقاسیه قلوبهم من ذكر الله اولئك فی ضلال مبین»، وای بر كسانی كه قلبشان از ذكر خدا قساوت پیدا كرد، آنها در گمراهی

[صفحه 246]

آشكاری هستند.[15] عدم یاد خدا و غفلت از آن موجب قساوت قلب و مردن آن می شود، خداوند به موسی خطاب كرد: «یا موسی لا تنسنی فان نسیانی یمیت القلب»، ای موسی مرا فراموش مكن زیرا فراموشی من قلب را می میراند.[16].

در تفسیر صافی در ذیل سوره ی «قل اعوذ برب الناس»، رسول گرامی فرموده اند: «ما من مومن الا و لقلبه اذنان فی جوفه: اذن ینفث فیها الوسواس الخناس و اذن ینفث فیها الملك فیوید الله المومن بالملك فذلك قوله و ایدهم بروح منه».[17] هر مومنی، قلبش دو گوش دارد: گوشی كه وسواس خناس در آن می دمد، گوشی كه فرشته در آن می دمد، خداوند مومن را به وسیله ی فرشته تایید می كند و این است معنی آیه «و ایده بروح منه».[18].

در كتاب لئالی الاخبار[19] حكایتی از زاهدی نقل می كند كه او گفته بود، بین من و جنی، دوستی و الفتی بود، روزی در مسجد نشسته بودم، به من گفت، این مردم را در مسجد چگونه می بینی؟ گفتم بعضی را در خواب و بعضی را در بیداری می بینم، گفت: بر سر آنها چه می بینی؟ گفتم هیچ چیز. چشمش را با دستش باز كرد، و مالید، پس دیدم بر سر هر كدام كلاغی است كه بعضی از آنها كلاغها بطور كامل آن فرد را با بالهایش می پوشاند كه چشم من نمی دید و بعضی را گاهی می پوشاند و گاهی بالش را بلند می كرد، گفتم: این چه است؟ گفت: این شیاطین بر سر آنها نشسته و به قدر غفلت هر كدام بر آنها مستولی می شوند، سپس این آیه را تلاوت كرد: «و من یعش عن ذكر الرجمن نقیض له شیطانا فهو له قرین»، و كسی كه از ذكر خداوند رحمان

[صفحه 247]

اعراض كند برای او شیطانی گماریم و او رفیق و همراه اوست.[20].

صاحب لئالی سپس آیه ای را كه به همین مطلب اشاره دارد، ذكر می كند: «استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذكر الله اولئك حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون»، شیطان بر آنها مسلط شده، و ذكر خدا را از یادشان برده، آنها حزب شیطانند، آگاه باشید كه حزب و گروه شیطان در خسران و زیانند.[21].

ای برادر به یاد خدا باش كه امواج متلاطم قلبها در ساحل یاد خدا و ذكر او آرام گیرد «الا بذكر الله تطمئن القلوب»[22] چنانكه در روایت است تا وقتی انسان به ذكر خدا مشغول باشد، در نماز است خواه ایستاده باشد و خواه نشسته و خواه خوابیده كه خداوند فرمود «الذین یذكرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم».[23].

در كتاب شریف كافی است كه رسول خدا فرمود: هیچ چیزی نیست مگر این كه حدی دارد كه به آن منتهی می شود، الا ذكر كه خداوند به كم و قلیل آن راضی نشده و برای آن حدی قرار نداده كه به آن منتهی شود، سپس این آیه را خواندند: «یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكره و اصیلا»[24]، ای كسانی كه ایمان آورده اید خدا را یاد كنید یاد كردنی كثیر و صبح و شام تسبیح او گویید.[25].

و نیز رسول خدا فرمود: خانه ای كه قرآن در آن قرائت شود و ذكر خدا در آن باشد بركتش زیاد شده و ملائكه در آن حاضر و شیطان از آن هجرت می كند و برای اهل آسمان می درخشد، چنانكه ستاره درخشان برای اهل زمین چنین است.[26].

[صفحه 248]

و نیز فرمود: مثل خانه ای كه ذكر خدا در آن باشد و خانه ای كه ذكر خدا در آن نباشد، مثل زنده و مرده است.[27].

و نیز فرمود: قومی نمی نشیند، و ذكر خدا نمی گوید، مگر این كه ملائكه آنها را در برگرفته، و رحمت آنها را می پوشاند، و سكینه و آرامش بر آنها نازل شده و خدا در میان بندگانش یاد آنها كند.[28].

و نیز فرمود: قومی اجتماع نمی كنند، و ذكر خدا نمی گویند، مگر این كه شیطان و دنیا از آنها كناره می گیرد، و شیطان به دنیا گوید: آیا نمی بینی چه می كنند؟ دنیا گوید: «دعهم فلو قد تفرقوا اخذت باعناقهم»، آنها را رها كن اگر متفرق شدند (و یاد خدا نكردند) گردنهای آنها را می گیرم.[29].

امام باقر (ع) فرمودند: در توراتی كه تحریف و تغییر در آن رخ نداده است نوشته شده كه حضرت موسی از پروردگارش سوال كرد، آیا قریبی تا با تو نجوی و مناجات كنم (مناجات در گوشی سخن گفتن را گویند در مقابل منادات كه سخن گفتن بلند و از دور باشد) یا دوری (تا منادات كنم و فریاد زنم)؟ خداوند وحی رساند كه «انا جلیس من ذكرنی»، من هم نشین كسی هستم كه مرا یاد كند، موسی گفت: چه كسی در حفظ تو است در روزی كه پناهی و حرزی جز پناهگاه تو نیست؟ فقال:

[صفحه 249]

الذین ذكرونی فاذكرهم، فرمود: كسانی كه یادم كنند یادشان می كنم.[30] یعنی یاد كردن خدا و توجه او منوط و بسته به یاد كردن و توجه بنده به او است.

خداوند فرموده: كسی كه مرا در جمع مردم یاد كند من او را در جمع ملائكه یاد كنم،[31] و نیز فرموده: ای فرزند آدم مرا در جمع یاد كن تا ترا در جمع بهتری از جمع خودت یاد كنم.[32] (یعنی اگر خدا را یاد كردی او تو را در بین مردم یاد می كند، و قلب مردم را متوجه تو می كند خیر و صلاح تو را بر سر زبان آنها می اندازد).

پیامبر در جواب كسی كه از بهترین و محبوبترین اعمال نزد خداوند سوال كرد چنین فرمودند: «ان تموت و لسانك رطب من ذكر الله»، اینكه بمیری و زبان تو از یاد خدا مرطوب باشد.[33].

رسول گرامی فرمودند: «ذاكر الله فی الغافلین كالمقاتل فی الفارین و المقاتل فی الفارین له الجنه»، یاد كننده خدا در بین غافلین مثل جنگ كننده (در راه خدا) در بین فرار كنندگان (از میدان جنگ) است و جنگ كننده در راه خدا در میان فرار كنندگان، بهشت برای اوست.[34].

امام صادق (ع) در حدیثی[35] از پدرش حكایت می كند كه فرمود: پدرم كثیر الذكر بود و من با او راه می رفتم و ذكر می گفت و با او غذا می خوردم و ذكر می گفت مردم با او سخن می گفتند ولی این مسئله او را از ذكر خدا باز نمی داشت می دیدم

[صفحه 250]

زبانش به حنكش[36] و بالای دهانش چسبیده و می گفت: لا اله الا الله و ما را جمع كرده و امر به ذكر می نمود تا خورشید طلوع كند.

از رسول گرامی نقل شده كه فرمودند: «من احب ان یرتع فی ریاض الجنه فلیكثر من ذكر الله»، كسی كه دوست دارد در باغهای بهشت گردش كند، باید ذكر خدا را زیاد گوید.[37].

مرحوم فیض كاشانی در محجه البیضاء گوید: «ثابت البنانی» گفت من می دانم چه موقع پروردگارم مرا یاد می كند، اطرافیان اعتراض كرده ناراحت شدند و گفتند چگونه می دانی چه موقع خداوند یادت می كند؟! گفت «اذا ذكرته ذكرنی»، وقتی یادش كنم یادم می كند.[38] بحثهای زیادی درباره ذكر است كه در ذیل فراز «ان كان فی الغافلین كتب فی الذاكرین...»، توضیح بیشتری خواهیم داد.

مرحوم «الهی» در ذیل این فراز (یمسی و همه الشكر و یصبح و همه الذكر) گوید:


كند شب روز خود در شكر یزدان
كه بگشاید در الطاف سبحان


به روز آرد شب و همت گمارد
كه یاد یار بر خاطر نگارد


خوشا روز و شب آن عشقبازی
كه در دل نیست جز یارش نیازی

[صفحه 251]


صفحه 242، 243، 244، 245، 246، 247، 248، 249، 250، 251.








    1. جامع السعادات، جلد 3، صفحه 360 بحث ذكر- در محجه البیضاء، جلد 2، صفحه 278 بجای كاءدت كابدت آورده كه از نظر معنا فرقی ندارد.
    2. جامع السعادات، جلد 3، صفحه 360 بحث ذكر.
    3. مصباح الشریعه، باب 5، صفحه 136- مستدرك، جلد 1، كتاب الصلاه- ابواب الذكر، صفحه 401 و دو نسخه (مصباح و مستدرك) اختلاف كمی دارد. (به نقل از جامع السعادات، جلد 3، صفحه 361).
    4. سوره ی آل عمران، آیه ی 191.
    5. سوره ی نور، آیه ی 37.
    6. سوره ی حجر، آیه ی 98.
    7. لئالی الاخبار جلد 1، صفحه 188.
    8. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 193، و محجه البیضاء جلد 2، صفحه 269.
    9. محجه البیضاء، جلد 2، صفحه 269.
    10. سوره ی اعراف، آیه ی 201.
    11. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 189.
    12. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 189.
    13. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 189.
    14. سوره ی كهف، آیه ی 28.
    15. سوره ی زمر، آیه ی 22.
    16. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 189.
    17. سوره ی مجادله، آیه ی 22.
    18. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 189.
    19. لئالی الاخبار جلد 1، صفحه 190.
    20. سوره ی زخرف، آیه ی 36.
    21. سوره ی مجادله، آیه ی 19.
    22. سوره ی رعد، آیه ی 28.
    23. سوره ی آل عمران، آیه ی 191.
    24. سوره ی احزاب، آیه ی 41.
    25. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 191.
    26. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 191.
    27. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 191.
    28. لئالی الاخبار جلد 1، صفحه 191.
    29. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 193- 192- 191 (شبیه روایت چهارم با اضافه ای در شرح ابن ابی الحدید ذیل همین فراز دارد كه پیامبر از قول خداوند فرمودند: وقتی بنده من در نفس خود مرا یاد كند در نفس یادش كنم و وقتی مرا در جمعی یاد كند در جمع خیری از اجتماعات او، یادش كنم و اگر به اندازه یك وجب به من نزدیك شود یك ذراع به او نزدیك می شوم (ذراع تقریبا به اندازه سرانگشت دست تا آرنج است) و اگر یك ذراع به من نزدیك شود به اندازه (باع) كه به اندازه كشیدن دو دست است به او نزدیك می شوم و اگر به طرف من راه آمد به طرف او می دوم (اذا مشی الی هر ولت الیه) البته واضح است كه خداوند این مقادیر را برای انس ذهن ما با مقادیر بیان فرموده و گرنه اگر انسان به طرف او رود او به حدی به طرف ما آید كه با محاسبات دنیوی قابل مقایسه نیست).
    30. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه ی 193- 192- 191.
    31. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه ی 193- 192- 191.
    32. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه ی 193- 192- 191.
    33. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه ی 193- 192- 191.
    34. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه ی 193- 192- 191.
    35. لئالی الاخبار، جلد 1، صفحه 193 حدیث دوم، در محجه البیضاء، با اضافاتی آمده، جلد 2، صفحه 268 -269.
    36. حنك در لغت بالای دهان و نیز استخوانی كه ریش از آن بیرون می آید را گویند كه از مستحبات نیز خصوصا در نماز تحت الحنك است كه یكطرف عمامه را به زیر چانه می آورند و در اینجا مراد معنی اول است كه زبان به بالای قسمت درونی دهان چسبیده بود.
    37. شرح ابن ابی الحدید، جلد 10، ذیل همین فراز، صفحه 153.
    38. محجه البیضاء، جلد 2، صفحه ی 266 (ابن ابی الحدید هم در ذیل این فراز آورده ولی گفته یكی از عارفین به اصحابش چنین گفت).